مرگ
نوشته شده توسط : rasoul.m


 

وضعيت اوليه انسان پس از وقوع مرگ :

مانند وضع او در همين جهان مادي است زيرا او هنوز از ظواهر دنيوي خود برخوردار است از اين رو با اين مطلب شناخت ندارد كه ممكن است در وضعيتي مغاير با شرايط حيات مادي قرار گرفته باشد. در نتيجه از جويا شدن از مالكيت يك جسم و كالبد به هر معني و مفهومي كه در جهان ماده از آن برخوردار بوده

:: روح چه مراحلي را بعد از فناي جسم طي مي كند ::

ميدانيم روح از عالم خاك به مرگ جسم از آن خارج شده وبدنياي روح منتقل ميشود نيروي شعور انسان با از هم پاشيدگي اعضا ء بدن و مغز از كار مي افتد ولي در مقابل احساس انسان بي اندازه قوي ميشود و روح رنج و ناراحتي را بيش از عالم جسماني احساس مي كند در هنگام مرگ چنانكه گفتيم عقل وادراك از كار مي افتد شخص متوجه نيست كه چه بر او مي گذرد و از اينكه روح از بدنش جدا مي شود بي اطلاع مي باشد ء حالات روحي انسان در لحظات مرگ و پس از مرگ شباهت زيادي به خواب و رؤيا دارد زيرا در هنگام خواب هم قواي عاقله موقتا از فعاليت مي افتد و آنچه را انسان در خواب مي بيند حقيقت پنداشته و خيال مي كند واقعيت دارد

لازم به توضيح است عوالم روحي محدود نبوده و تا بي نهايت يكي پس از ديگري وجود دارد مي توان عوالم مختلف روحي را در سه موضوع خلاصه كرد

1-عالم برزخ يا عالم تصفيه
2-عالم احساس
3-عالم عقلاني
آري وقتي روح از بدن جدا مي گردد و عالم جسماني را ترك مي گويد وارد عالم برزخ مي شود نوعي رنج و الم و سرگرداني حتي گيجي به روح دست مي دهد و در اين عالم تصفيه بر حسب اعمال شخصي كه زمان توقفروح در حالت برزخي است با تحمل ريج وعذاب آلودگي و صفات زديله از بين مي روند نوع تصفيه در مورد ارواح پست يا متوسط خوب فرق مي كند و بستگي به نوع رفتارشخص در جهان مادي دارد مدت اقامت روح در عالم برزخ براي ارواح پست طولاني خواهد بود پس از آزادي روح از عالم تصفيه وارد عالم احساسات مي شود در عالم احساسات هم روح از مرگ خود خبر ندارد و نمي داند از عالم جسماني به عالم روح انتقال يافته است . و تماسهائي كه با اين نوع ارواح وسيله ميز گردو مد يوم گرفته شده حاكي از اينست كه شخصي مي گويد نمرده ام و خيال مي كند هنوز در عالم جسماني قرار دارد. فرد درحال احتضار با ارواح ديگري كه طي دوران حياتش با آنها اشنايي يا قرابتي داشته برخورد مي كند.اين ارواح در آن نقطه حضور مي يابند تا در كار انتقال دوح فردي كه به تازگي در گذشته است به عوالم مارواء حيات مارن كمك و ياري مي نمايند.روح فردي كه به تازگي از جهان مادي رحل عزيمت گزيده
است مورد شناسائي دوستان و كساني قرار مي گيرد كه طي دوران حيات پس
از مرگ با وي آشنايي داشته اند ... و در اين نقطه افراد مذ كور اطلاعاتي در خصوص اوضاع و احوال حيات جاودانه روح در اختيار وي قرار ميدهند.
 

 


مديوم كيست؟ ::


مديوم يا وسيط يا واسطه گر شخصي است كه در جسم او مقدار زيادي از ماده اكتوپلاسم يا تلپلاسم وجود دارد. بيشتر مردم واجد صفت مديومي هستند البته به درجات گوناگون زيرا اختلاف آنها به واسطه كمي و زيادي همان ماده اكتوپلاسم در بدن آنهاست. مديوم چه زن باشد و چه مرد تفاوتش با ديگران در اين است كه در وجود او ماده اكتوپلاسم زيادتر از بقيه افراد است به حدي كه روح تماس گيرنده مي تواند به طور موقت مقداري از آن را به عاريه بگيرد و به وسيله آن ظاهر گردد. ارتباط به صورت صداي مستقيم ممكن است در تاريكي به بهترين نتيجه مطلوب برسد زيرا ارتعاشات امواجنوري مانع از اين مي شود كه آن ماده اكتوپلاسم كه اصلا سفت است به حالتي در آيد كه بتواند در جو حركت كند.

ولي چيزي كه از صحبتهاي ارواح دستگيرمان شده است كه همان گونه كه در اين جهان تولد و مرگ وجود دارد در جهان ارواح هم تولد و مرگ وجود دارد ولي نه به شكل تولد و مرگ در كره زمين بلكه مرگ درآن عالم را ورود به طبقه اي جديد مي گويند و مرگ نيز حالت انتقال روح از طبقه پايين به طبقه بالاتر خود است .

با توصيفات غلط از جهان پس از مرگ چنان محدوده جهان ارواح را در نظر افراد تنگ و حقير جلوه مي دهند و داده اند كه بعضي ها گمان مي كنند كه خداوند در وراي اين آسمان دو مكان بيشتر ندارد كه يكي بهشت و ديگري دوزخ است كه بهشت آن مكاني خلوت آرام و بي سرو صداست با باغها و اشجار و رودهاي فراوان كه مخصوص عده بسيار اندكي است و دوزخ محلي است شلوغ و داغ و متراكم و خوفناك كه عده اي كه بر اثر يك غفلت در دنيا از راه خدا و صراط مستقيم مقداري كج رفته اند در درون آن دوزخ مي سوزند و همجوار و همسايه عقربها و مارها و پرندگان گوشت خوارند و جهان بي انتهاي بالاي سر ما ودر واقع اطراف ما كه انتهايي براي ان تصور نمي شود كرد همين جور بي هدف آفريده شده است.

در حالي كه اولا: خداوند قدرتش بر هنچ بني بشري كاملا معلوم و مشخص نگرديده ونيرو و قدرت و تواني كه در اراده ذات بي زوال الهي است از چهارچوب مغز كوچك و خرد ناقص ما آن قدر فاصله دارد كه تصور اين فاصله هم در مغز ما نمي گنجد.

ثانيا: به تناسب اينكه شناخت قدرت خداوند در حد كشش مغز ما نيست از دريافت و درك عظمت خلقتش نيز صد چندان عاجزيم و فقط مي توانيم اين عظمت را با واژه هايي مثل ( ابد ) و ( ازل ) و ( جاويدان ) و غيره براي خودمان چند صباحي توجيه كنيم تا پس از مرگ و طي كردن مراحل مختلف و رسيدن به طبقات بالاي روحي و نزديك شدن به منبع فياض روحي جهان شايد بتوانيم اندكي از اين عظمت را درك كنيم.

مثال روح آدمي مثل اسفنجي است كه به ما بدهند و بگويند اين اسفنج سفيد را تا مدتي نگهداري كن و از چرك و كثافت و آ لودگي حفظ نما و در صورتي كه آلوده نمايي پيش از همه خودت دچار زحمت و رنج خواهي شد تا آن را تميز و پاك كني و از الودگيها مبرا سازي . حال گروهي مانند معصومين ( عليه السلام و الصلاه ) اين اسفنج را كه امانت الهي است آن قدر پاك و نظيف و خوب نگهداري مي كنند كه نه تنها موقع تحويل دادن آلوده نيست بلكه از روز اولش هم شفاف تر و لطيف تر و تميز تر است.
 

طريق اثبات وجود روح ::


واقعيت وجود روح به دو طريق ثابت مي شود يكي به طريق استدلال فلسفي و ديگري از راه تجربه مادي.
طريق فلسفي و الهي و فكري و نظري بنا به نيروي عقل خدا دادي وقوه مميزه و استفاده از كلام الهي و كتب مذهبي و فلسفي و اخلاقي كاشف و وجود روح است.
راه ديگر شناخت روح از طريق آزمايش و تجربه و مشهودات علمي مي باشد . مطالعات تجربي نشان داده است روح وجود داردو با مرگجسم از بين نمي رود زيرا از ماده اصطلاحي ما در كره زمين تشكيل نشده و ذات آن به ذات لايزال الهي پيوند دارد.
ارواح پس از متلاشي شدنبدن جسماني زنده اند به يك شكل ديگركه از قوه ادراك ما خارج است زندگي مي كنند.
ارواح بر ما ظاهر نيستند زيرا محيط زندگاني آنها غير از محيط حيات است اما در ذهن و فكر ما اثر نموده وجود خود را بر ما اثبات مي نمايند و در شرايط خاص با چشم فيزيكي هم ميتوان ازواح را مشاهده كرد.روح بعداز جدا شدن از بدن ماري به جسم لطيفي شبيه بدن مادي بنام( كالبد مثالي)يا روان پوش منتقل مي شود و در عالم ارواح باقي مي ماند.
روح در زمان حيات جسماني خود چيري را بياد ندارد وقتي از جسم به عالم روح منتقل شد .تمام اعمال و انديشه هاي او در نظرش مجسم مي گردند و تمام محفوظات او بميدان مي ايند . ارواح داراي همان استعدادهائي هستند كه در زندگاني داشته اند . اما قوي تر چون پيكر جسماني ندارند كه قدرت ادراك آنها را محدود سازد و از دانش وسيعي برخوردارند.
بنا به عقيده عده اي از روانشناسان افرادي هستند قادر خواهند بود روح خود را از بدن جدا ساخته با فاصله هزاران كيلومتر از محل مسكن خود نزد دوستان و آشنايان حاضر شوند. اين رويدادها معروف به سفر روح است .مسئله جدا شدن روح از جسم يك حقيقت محض است. اما غالبا دلائل كافي براي اثبات آن .وجود ندارد
 




:: برچسب‌ها: روح , ارواح , مرگ , زندگی بعد از مرگ , زندگی پس از مرگ , وضعیت ارواح بعد از مرگ , مردن , ,
:: بازدید از این مطلب : 759
|
امتیاز مطلب : 288
|
تعداد امتیازدهندگان : 91
|
مجموع امتیاز : 91
تاریخ انتشار : 27 آذر 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: